دردو دل باخدا

امروز جمعه

خونه رو یکم جم کردم شوهرمم جارو برقی زدو طی زد

بعد از ظهرم رفتیم دم پارک طالقانی یکم دور زدیم دخترک از سر سره افتاد بین دو ابروش قرمزه.

بچم کلی گریه کرد.پارک دفاع مقدسم رفتیم.

بعدش رفتیم دم پارک اب و اتش با لاله ها عکس گرفتیم  و اومدیم خونه. شوهر کباب خرید.

دردو دل باخدا...

امروز گف: ۱.کسی که خشم داره دیگران معمولا میترسونه که کاری و که میخاد انجام بده.۲. کسی که خشم داره دیگران تحقیر میکنه  ۳. کسی که خشم داره از دیگران سو استفاده میکنه ۴. کسی که خشم داره حق دیگران  زیر پا میزاره این کارارو میکنه چون لذت میبره. و میخاد به زور دیگران بهش احترام بزارن و حرفشو گوش بدن. کارش انجام میشه اما  باعث میشه دیگران ازش متنفر باشن. اما بخاطر ترس و.. مجبوری و ظاهری بهش احترام بزار دردو دل باخدا...

امروز شنبه خیلی وقته نیومدم وبلاگم گوشیم پوکید گوشی قدیمی شوهر بمن رسید اونم ردیف نیس اصلا مرورگر باز نمیشه بخام بیام وبلاگم. حس پا کامپیوتر رفتنم ندارم.این گوشی شوهر هم دختر زده زمین. اینم داره میپوکه. من احتمالا باید برم از این نوکیا ساده ها بگیرم‌ خلاصه این مدت یه سری مشکلات بود خدارو شکر بعصیاش حل شده. اما بعضیاشم هس. در حال حاضر ۶۸ کیلوعم.  اون رژیم که گرفتم منو ۶۵ کرد اما بعدش رعایت نکردم طی دردو دل باخدا...

امروز یک شنبه مامانم زنگ زد گف دایی رضا دعوت کرده برای تولد ماهان ‌بحث تولد شد وشوهر میگه امسال برا دختر تولد بگیریم. من دوس ندارم تولد بگیرم چون خونواده شوهرم خیلیییی مسخره بازی در میارن یسری مسایل بشوهر گفتم . گفتم دوس ندارم تولد بگیرم. اماااااااااااااا شوهرم یه اخلاق بدی که داره اینه بفهمه من از یکاری بدم میاد گیر میده انجام بده. یهوووووو یادم اومد اوه نباید چیزی که خوشم نمیادو  بهش بگم. باید ب دردو دل باخدا...

امروز دوشنبه مامان اوا برام تو تلگرام پیام داد و یه کلاس مادرو کودک ۳_۱۴سال معرفی کرد. نگو هم برا من فرستاده هم مامان لیانابعد مریم مامان لیانا گف بریم گفتم بریم. انگار ۸ جلسه نیم ساعته هست ۷۰ ت. من یه دو دوتا کردم دیدم مثل همون ۴ جلسه ۱ ساعته هست که تو اکباتان بود . مسیر برام  دور بود نرفتم. مریم گف وا نیم ساعت کمه و بچه تا میاد بفهمه چی به چیه وقت تموم میشه و.... یعنی نمیام. من گفتم از نظر من . دردو دل باخدا...

امروز ۳ شنبه

سرای محله کلاس روانشناسی گذاشته.

به اسم چه احساسی دارید

اولین بار بود با این مربی رفتم سر کلاس بنظرم خوب بود.راجب احساسات حرف زد گف باید بتونید تفکیک کنید حساتونو و.. در کل خوب بود.

رفتم بعد از کلاس مهد کودک رو پیدا کردم که کلاس مادرو کودک داره. و برگشتم.

اخه قرار شده بریم فردا اولین جلسه رو.دختره هیچی نخورد امروووز

دردو دل باخدا...

امروز ۴ شنبه

روز کلاس مادرو کودک

دخترک بردم کلاس فقط دختر منو مریم بود . هیچ کس نیومده بود. کلااا ۳۰ دقیقه بود. کم بود وقتش

گف اگه خوشتون اومد اطلاع بدید به حد نثاب برسه خبر میدم

خیلی کثیف بود

اما از هیچی بهتره بنظرم 

البته هنوووز جواب ندادیم.

شبم رفتیم خاک خریدیم برای گلدون .

فرداااا تولد ماهان پسر داییم. نه لباس دارم نه هیچی

دردو دل باخدا...